افتتاحیه
سلام دخترنازم ایشالا ک همیشه خوب خوب باشی خیلی وقته تصمیم دارم یه وبلاگ واست درست کنم و بعضی از خاطراتتو ک اونجا نمیتونم بنویسم و اینجا بنویسم اخه ادرس اون وبلاگ و دارن خیلی چیزها رو نمیخوام تو اون وب بنویسم ک بقیه بخونن بالاخره امشب تصمیم گرفتم ی وب دیگه درست کنم الان شما خوابیدی و بابایی هم بیرونه منم ک منتظر بودم شما بخوابی ک خونه رو مرتب کنم ولی اصلا حوصلش و ندارم وقتی تنهام اصلا حوصله ی هیچی رو ندارم فقط دلم میخواد ی جا بشینم ....
خیلی دوس دارم تو وبت درد و دلام و واست بنویسم از این ب بعد همه رو اینجا واست مینویسم اول بگم ک بابایی واسه روز زن کلی خوشحالم کرد و واسم ی تابلو با ی نوشته ی قشنگ گرفت و ی ادکلن من اصلا ازش انتظار همچین کاری رو نداشتم چون فک کردم دیگه از این کارا نمیکنه ولی یهو دیدم کلی خوشحالم کرد نمیدونی اونموقع چه انرژی به داد خیلی دوس دارم زودتر بزرگ بشی و همه ی اینا رو بخونی این نوشته ها رو با کلی مکافات مینویسم اخه مگه شما میزاری من کاری کنم فقط دوس داری از صبح تا شب کنارت بشینم و باهات بازی کنم با اینکه خیلی اذیتم میکنی و من و تا حد جنون میرسونی ولی بازم صبح ک از خواب پا میشم و خنده ی تورومیبینم همه چی یادم میره و علاقه مم بهت بیشتر میشه الانم بیدار شدی یکم بداخلاقی خب واسه امشب بسه بازم میام و روز مرگی هاتو مینویسم بای تا فردا